چــــــــــــــــرا....
جدیدترین مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند

این پایگاه اینترنتی با کلیه وب سایت ها و وبلاگ های ایرانی تبادل لینک انجام می دهد . برای تبادل لینک باید این وبلاگ را با نام چــــــــــــــــرا... در سایت یا وبلاگ خود لینک کنید سپس از طریق ثبت نطرات لینک خود را برای ما ارسال نمائید تا ظرف ۴۸ ساعت در صفحه مورد نظر ( دوستان ) درج شود . لازم به ذکر است علت اصلی تبادل لینک افزایش رتبه سایت ها و وبلاگ ها در موتورهای جستجوگر و بهتر ایندکس شدن آن ها می باشد که افزایش بازدید را به دنبال دارد .

نکته بسیار مهم : لینک های ثبت شده در سایت ها و وبلاگ ها بصورت اتوماتیک کنترل می شوند و در صورت پاک شدن لینک آن سایت یا وبلاگ را نیز از لینک های این وبلاگ حذف خواهیم کرد .

با تشکر : مدیر وبلاگ





 

بقیه ی عکسهــــــا در ادامه ی مطلب..


ادامه مطلب
[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:آوازکـــــــــ, ] [ 7:23 AM ] [ katii ]

بقیه ی عکسهــــــا در ادامه ی مطلب.......


ادامه مطلب
[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:آوازک,,,, ] [ 7:10 AM ] [ katii ]

پشت هر پنجره دیوار ، دلت می آید ؟
من و تنهایی و تکرار ، دلت می آید ؟
تو فقط سعی بر آنی که مسافر باشی
چشم من در پی اصرار ، دلت می آید ؟
من کمی تلخ مرا خط بزن از زندگی ات
جای من فاصله بگذار ، دلت می آید ؟
من کمی تلخ ، کمی شاعر عاشق پیشه
بر من این تلخی بسیار دلت می آید ؟
آه سخت است مخواه اینکه بگویم که برو
که خداوند نگهدار ، دلت می آید ؟
پشت هر پنجره لبخند و غزل زیبا نیست ؟
پشت هر پنجره ، دیوار ، دلت می آید ؟

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:احســــــــــاسی, ] [ 6:33 AM ] [ katii ]

غمگینم همانندِ کارگر خسته بعد از کار
بیگناه آویخته شده به دار
پرنده که شده از قفس بیزار
مادر منتظر شب بیدار
همانند آخرین فریاد بیمار
دایره یه مصلوب شده به دیوار
معشوق چشم دوخته به آخرین دیدار
همانند تراژدی دوست دارم دیوانه وار
غمگینم همانند کودکی که به پایش رفته خار
غریبه به پشت بسته کوله بار
خیانت دیده برای سومین بار
همانند معصومی که مانده زیر آوارfree2 شعر های عاشقانه و احساسی

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عاشقانه, ] [ 6:32 AM ] [ katii ]

چه زود میگذرد لحظه هایمان با هم
دقیقه های خوش و آشناییمان با هم
تو رفتی و من این را به چشم خود دیدم
میان فاصله ی ردپایمان با هم
تمام فکر مرا این سوال پر میکند که آیا
مگر فرق میکند خدایمان با هم ؟
قبول کن پس از آن روز و آخرین دیدار
کمی عوض شده حال و هوایمان با هم
برای اینکه بفهمی چه میکشم ای کاش
عوض شود دو سه ثانیه جایمان با هم

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:احســــــــــاسی, ] [ 6:30 AM ] [ katii ]

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و داداشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

ماه و دعوت نمیکنم آخه خودت ماه منی

بذار خیال کنم یه شب تا خود صبح مال منی

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک

با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک

خاطره و یه قلب بی قرار و کوچک

فقط می خوان بهت بگن تولدت مبارک

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:احســــــــــاسی, ] [ 6:29 AM ] [ katii ]

 

نازنین وقتی که نیستی میدونی چه حسی دارم

میدونی از غم دوریت چه حس غریبی دارم؟

مثه حس یه قناری که توی قفس می میره

مثه اون نهال کاجی که تو گلدون جون می گیره

مثه اون ماهی کوچولو که توی تنگش اسیره

مثه اون پرنده ای که زیر بارون پر میگیره

مثه حس بچه ای که مامانش جلوش می میره

باباشم زودی میره یه زن دیگه میگیره

مثه حس بابایی که پسرش دوچرخه میخواد

باباهه قول بده اما..نتونه واسش بگیره

مثه وقتی که بخوای داد بزنی اما نتونی

مثه حس غنچه ای که باغبون اونو می چینه

مثه وقتی که دلت واسه یکی خیلی می سوزه

بغض و گریه لباتو به هم می دوزه

مثه وقتی آسمون ابری باشه اما نباره

مثه وقتی بگی اما … بت بگن اما نداره

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:احســــــــــاسی, ] [ 6:28 AM ] [ katii ]

این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم

خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم

دیگه کسی نیست که بهش هر چی دلت میخواد بگی

هی التماست بکنه بگه نگو ، بازم بگی

چقد بهت گفتم نگو صبرم یه روز تموم میشه

حالا اومد اون روزی که می ترسیدم همون بشه

سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم

این جمله رو اینقد میگم تا که فرموشت کنم

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:پوچ, ] [ 6:25 AM ] [ katii ]

کاشکی میشد این دلمو از تو سینه در بیارم

پاره کنم دور بریزم یک دل بهتر بیارم

یه دل که توش غم نباشه

غصه و ماتم نباشه

یه دل که عین سنگ باشه

زشتی ها توش قشنگ باشه

دلی که توش راز نباشه

یه دلبر ناز نباشه

به غصه و غم هیچ دری

توی دلم باز نباشه

دلی که با نگاه اون پاره نشه

این همه نازک نباشه

یه دل که توش خون نباشه

غصه ی پنهون نباشه

دلی که مثل قصه ی

لیلی و مجنون نباشه

کاشکی میشد کاشکی میشد

اما میدونم نمیشه

همین دلم توی تنم

میمونه واسه همیشه

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عاشقانه, ] [ 6:24 AM ] [ katii ]

کاشکی الان تو خواب بودم تو رویا

یعنی میشه بیدار بشم خدایا؟

بیدارشم و ببینم اینا خوابه

یا مثلا حباب روی آبه

اما نه این تقدیر شوم منه

مثل یه جغد شوم رو بوم منه

انگار باید بسوزم وبسازم ا

ی خدا جون مرامت و بنازم

نمیدونم تا کی ادامه داره

تا کی میخواد بلا واسم بباره

تا کی باید هی الکی بخندم

چشام و رو بدیها من ببندم

همه بگن چه دختر شادیه

خوش به حالش از زندگیش راضییه

کا شکی دلم غصه پنهون نداشت

جغد رو بوم خونمون جون نداشت

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:تنها, ] [ 6:23 AM ] [ katii ]

 

ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم

ببخش منو که بچگی کردم و خواهانت شدم

ببخش که التماس من می لرزونه دل تو رو

ببخش که میخوام بدونم هر لحظه ای حال تو رو

تو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم

وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم

عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم

ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم

ببخش که نیمه های شب فاصله رو داد میزنم

ببخش که توی خوابمم اسمت و فریاد میزنم

ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده

راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:حس کهنه,,,, ] [ 6:21 AM ] [ katii ]

ببین خدایی با دلم چه کردی

این کارا رو با دل دیگه کردی؟

مثه دل من دلی رو سوزوندی؟

لباس غم به هیچ دلی پوشو ندی؟

هیچکی مثه من نازت و خریده؟

هیچکی با رویای تو پر کشیده؟

میشه بگی چند تا دل و شکستی؟

میشه بگی تو چند تا دل نشستی؟

دین و مرام و اعتقادت اینه؟

دوست دارم عاشقتم همینه؟

دروغ بود هر چی که به من میگفتی؟

همین بود اون وفایی که میگفتی؟

شاید خدا نکرده عاشق شدی؟

عاشق یک دلبر دیگه شدی؟

برو ولی اینو یادت بمونه

تو قول دای بیوفای دیوونه

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عاشقانه, ] [ 6:20 AM ] [ katii ]

دلم که مهمون نمیخواست کی گفت که مهمونم بشی؟

کی گفت بیای تو قلبم و مهمون ناخونده بشی؟

کی گفت منو صدا کنی با اون چشات نگاه کنی

قلبم و از جا بکنی بعدش اونو رها کنی

کی گفت یواشکی بیای تو قلب من پا بذاری

کی گفت بری و تا ابد رد پاتو جابذاری

کی گفت منو شکار کنی شکارت و رها کنی

صیدت و تنها بذاری صید دیگه شکار کنی

کوه غرور بودم کی گفت بیای و مجنونم کنی

کی گفت که تو حصار غم اسیر و زندونم کنی

کی گفت که عاشقم کنی زار و پریشونم کنی

کی گفت که از عاشق شدن منو پشیمونم کنی

کی گفت که از چشای من خواب و بدزدی و بری؟

کی گفت پریشونم کنی٬ کی گفت بری؟کی گفت بری؟

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عشقی, ] [ 6:17 AM ] [ katii ]

اگه آسمون زمین شه

اگه دریا یه کویر شه

اگه دنیا زیرو رو شه

اگه چشمات بی غرور شه

اگه خورشید بی غروب شه

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه کوه بیاد رو دوشم

اگه جام زهر بنوشم

اگه ماه دیگه نباشه

روزا آسمون سیاه شه

اگه جنگل بشه صحرا

اگه امروز نشه فردا

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه خوابتو نبینم

دیگه گل برات نچینم

اگه حتی یه جوونه

توی گلدونا نمونه

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه باز مثه همیشه

بگی( من با تو ؟؟!!! )نمیشه

بگی که منو نمیخوای

دیگه پیش من نمیای

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه باشم و نباشم

هر جای دنیا که باشم

حتی از چشمات جداشم

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه شعرامو نخونی

اگه باز پیشم نمونی

راز عشقم رو ندونی

بازم عاشقت میمونم

عشق و تو نگات میخونم

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:تنها, ] [ 6:16 AM ] [ katii ]

یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم

حالا تو رفتی و نیستی ٬ پس چرا من نمی میرم؟؟

چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟

چجوری من دلم اومد رو مزارت گل بزارم؟؟

جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟

دیگه چشمام و نمیخوام. نمیخوام دیگه ببینم!

وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟

من که آتیش میگرفتم٬ چی باعث شد که نسوزم؟

ذره ذره٬قطره قطره٬ میسوزم اما میمونم

خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم

هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم

شایدم من مرده باشم٬ الکی میگن که هستم!

کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم

کاشکی پر نمیکشیدی بالت و شکسته بودم

نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم

دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم

تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم

مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟

میدونم یه روز دوباره می تونم تو رو ببینم

تو پیش خدا دعا کن که منم زود تر بمیرم

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:احســــــــــاسی, ] [ 6:15 AM ] [ katii ]

از همون لحظه اول که تو قلبم پا گذاشتی

قلبمو ازم گرفتی و یه جایی جا گذاشتی

منو کشتی ٬منوکشتی٬ منو قلبمو سوزوندی

رفتی و رو همه حرفات خیلی راحت پا گذاشتی

خودت اما خوب میدونی منو با راز نگاهت

توی این شهر غریب رفتی و تنها گذاشتی

رفتی و ازم گرفتی همه ی دارو ندارم

به جز اندوه و غم و غم دیگه چیزی جا نذاشتی

رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار

حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عاشقانه, ] [ 6:13 AM ] [ katii ]

مثه خوابی…مثه رویا
مثه آرامش دریا
مثه آسمون آبی
آرومی وقتی که خوابی
مثه پروانه نجیبی
تو یه رویای عجیبی
مثه یاسای تو باغچه
مثه آینه تو تاغچه
مثه چشمه ی زلالی
انگاری خواب و خیالی.

 

مثه خوابی…مثه رویا
مثه آرامش دریا
مثه آسمون آبی
آرومی وقتی که خوابی
مثه پروانه نجیبی
تو یه رویای عجیبی
مثه یاسای تو باغچه
مثه آینه تو تاغچه
مثه چشمه ی زلالی
انگاری خواب و خیالی.
.
.
.
بی تو من موندم و رویا
خسته از تموم دنیا
یه دل تنگ شکسته
دو تا چشم خیس خسته
روزا تب دار شبا بیدار
یه تن خسته بیمار
مثه یه مرده سر دار
از خودم از همه بیزار
له له لحظه دیدار
بینمون دیوارو دیوار

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:احساسی, ] [ 6:7 AM ] [ katii ]

سفره ای پهن می کنم از دلتنگی...

و آینه ای غبار گرفته بر آن می نهم...

کتابی از غزل های تنهایی...

و شمعی خاموش..

 

هفت سینی می چینم بر آن...

هفت سینی از ته اعماق قلبم...

هفت سینی بر کاسه ی ترک خورده دلم...

 

و هفت سین من :

سردرگمی

سرگیجه

ساعتی خواب رفته...

سکوت

سیاهی

سردی

و...

سیانور...

 

و دیگر هیچ...

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:تنها, ] [ 7:56 PM ] [ katii ]

لحظه ها را به یادت دلتنگم...

نفسهایم ترا کم دارد...

 

دستانم تهی از احساس با تو بودن...

و نگاهم خیره به نبودنت...

 

کاش باز آیی و ببینی شکفتن مرا...

در این پاییز خزان زده سرد دلتنگی...

 

کاش بدانی که تو بهار منی..

و من شاخه ای یخ زده و تکیده در انتظار بهار...

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:عشقی, ] [ 7:55 PM ] [ katii ]

یه میز چوبی گرد...

هشت نخ سیگار توی پاکتی کمی له شده...

یه فندک نیمه پر...

یه گلاس شراب... (شاید مشروب)

دوتا صندلی چوبی... کمی کهنه و قدیمی...

یکیش پر... یکیش خالی...

یه قاب عکس کوچیک... روبرو...

یه کلت... یه گلوله...

یه خسته... خسته از همه چی...

 

یه کام سیگار همراه با سرفه ای خشک...

یه جرعه شراب پشت بندش...

بازی بازی با کلت... روی میز...

و نگاهی به صندلی خالی...

 

پک آخر به سیگار...

جرعه آخر شراب...

نگاه آخر به عکس توی قاب...

شاید چند قطره خیسی روی گونه ها...

 

یه تصمیم...

حس فلزی سرد روی شقیقه...

و لحظه لغزش انگشت روی ماشه...

حس ناگهانی گرمایی در سر ...

 

و دیگر هیچ...

 

 

 

 

پ.ن : سیگار دوست ندارم... هیچوقت نکشیدم...

مشروب هم... نمی خورم...

 

خوش بحال شازده کوچولو... چه راحت برگشت سیاره ش...

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:مست, ] [ 7:53 PM ] [ katii ]

 

قطار می رود...

قطار همچنان می رود...

 

دیگر کوهی وجود ندارد

که گاهی قامت استوارش زیر بارش سنگین باران کمی خرد شود

و بریزد بر راه...

حتی دهقانی نیست

که بدرد لباسش را در شبی سرد

و بی افروزد تا جلوی حرکت قطار را بگیرد...

 

قطار همچنان می رود...

دخترک هراسان از خواب پرید...

و محکم در بغل گرفت عروسکش را...

 

به کجا می رود این آهنین راه...؟؟؟

به کجا می برد این توده سنگین فلز...؟؟؟

کابوس رویایی شیرین...!!!

 

قطار همچنان می تازد...

غرش کنان و پر صدا...

در شبی تاریک و سرد...

 

می رود تا آنجا...!

 

تا ناکجا آباد...

تا هیچستان...

تا هیچ...

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:احساسی, ] [ 7:52 PM ] [ katii ]

 

یه وقتایی خسته می شم...

خیلی خسته...

 

دوس دارم یه نفر بشینه و برام حرف بزنه...

منم بشینم و نگاهش کنم و به حرفاش گوش بدم...

حرف بزنه و حرف بزنه...

از همه چی...

 

بعد یهو ساکت شه...! و فکر کنه که الانه بهش بگم:

بسه دیگه...! چقدر حرف میزنی...!!!

 

ولی من بگم:

چرا ساکتی...؟؟؟!!!

برام حرف بزن... حرفاتو دوس دارم...

 

اونم شروع کنه برام تعریف کردن...

حرف بزنه و حرف بزنه...

از همه چی...

منم نگاهش کنم و به حرفاش گوش بدم...

و از صحبتاش لذت ببرم...

 

 

ولی....

 

اون یه نفر نیست...

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:عشقی, ] [ 7:50 PM ] [ katii ]

دستان سردم بی تو حسی ندارند...

و پاهایم در این یخبندان تهی از تو ، قوت پیمودن...

 

 

دلم هم نمی داند.... نمی داند که تو کی میایی...!

ولی می داند که جز تو کسی نیست...

 

 

با چشمان بسته نگاهت میکنم...

و می ترسم باز کنم چشمانم را و ببینم که تو..... روبرویم نیستی...!

 

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:پوچ, ] [ 7:49 PM ] [ katii ]

خسته... تنها... به صندلی تکیه داده ام...

به دیواری پر از قاب های خالی نگاه میکنم...

صدای یکنواخت تیک تیک ساعت... ویرانگر سکوت مبهم اتاق...

 

در پی آرامش... آرامشی ابدی...

آیا این همان جهنم موعود است...؟

یا پیش درآمدی بر حضور دائمی در دوزخی جاودان...!

 

غروب آفتاب بشارت تاریکی سرد اتاق را میدهد...

و من هچنان خیره به دیوار...

منتظر...

 

تا لحظه پرواز...

تا دیار موعود...

تا هیچ....

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:احساسی, ] [ 7:45 PM ] [ katii ]

خستگیهامو بگیرین ، غم چشمامو بگیرین
دردو از تنم بگیرین ، بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا ...
جنگ من با تن تمومه ، بردن و باختن تمومه
بذارین برم از اینجا ، بودن و رفتن تمومه
نمیخوام و نمیتونم ، به لبم رسیده جونم
نزارین اینجا بمونم ، بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا ...

خستگیهامو بگیرین ، غم چشمامو بگیرین
دردو از تنم بگیرین ، بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا ...
جنگ من با تن تمومه ، بردن و باختن تمومه
بذارین برم از اینجا ، بودن و رفتن تمومه
نمیخوام و نمیتونم ، به لبم رسیده جونم
نزارین اینجا بمونم ، بذارین برم از اینجا
بذارین برم!!!

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:اهنگ, ] [ 4:50 PM ] [ katii ]

 

یه وقتایی خیلی دلت میگیره قفسه ی سینه ت سنگین میشه و یه بغض وا نشده تو گلوت ...

 

دلت می خواد گریه کنی یا با یه دوست درد دل کنی ..اما هیچ کدوم تسلای دلت نمیشه

دلت میخواد خدا از عرش کبریاییش بیاد و روبروت بشینه نوازشت کنه و بدون حرفی تو آغوشش آآی گریه کنی

آخه خدا تنها کسیه که از ناگفته هات باخبره ...دلت میخواد سبکبال شی پر بکشی اوج بگیری

اما پرده ی گناهات انقدر ضخیم شده که...خدا کجا و تو کجا؟؟!!

اون وقته که دردت میاد بغضت سنگین تر میشه و نفست تنگ تر

آخخخ چه تلخه نداشتنت خدا

چه تلخه ..

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:عاشقانه, ] [ 4:48 PM ] [ katii ]

 

این منـــــ م

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن...
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره...
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از سکس
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن ...
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه, اذیتشون نکنین ...

تنهاشون نزارین ؛ داغون میشن ...

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:عاشقانه, ] [ 4:45 PM ] [ katii ]

 

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم عزیزم این کار را نکن
نگفتم برگرد
و یک بار دیگر به من فرصت بده
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه
رویم را برگرداندم
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم

نگفتم عزیزم متاسفم
چون من هم مقصر بودم
نگفتم اختلاف ها را کنار بگذاریم
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است
گفتم اگر راهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد
حالا او رفته
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود.
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد.
اما حالا تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم
نگفتم بارانی ات را درآر
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم
نگفتم جاده بیرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست
گفتم خدانگهدار موفق باشی
خدا به همراهت او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم.

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:حس کهنه,,,, ] [ 4:43 PM ] [ katii ]

 

 

در این دریای بی‌مهری

موجِ نگاهت «آب بر آتشِ دل می‌پاشد»

با همان موجِِ نگاهت هر دَم

دلِ دیوانه‌ی من می‌سازد

ریشه کَن می‌شود از هُرمِ وجودت قلبم

دل دریاییِ من با دلِ تو می‌سازد

من نگاهت می‌کنم و وقت نگاهت هَردَم؛

دلِ من وقتِ نگاهَت خودشو می‌بازد

ای به قربان دلُ موجُ نگاهت ای دوست

دل من وقت وداعت خودشو می‌بازد

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:احساسی, ] [ 4:38 PM ] [ katii ]

می‌خوام فقط با یاد تو،

دفتر عشقُ وا کنم

به یاد تو ، با راه تو

به عاشقی فرار کنم

می‌خوام فقط عاشق باشم

عشق منم خدا باشه

عشق خدایی واسه ما

درمون هرچی آه باشه

خدای من، خدایِ خوب

تویی تمامِ حرف خوب

خدای من، ای مهربون

تویی پناه قلبمون.

خدای من، تو یاوری

خدای من، تو سروری

تویِ تمام زندگیم

تویی که تنها عشقمی

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, ] [ 4:37 PM ] [ katii ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
درباره وبلاگ

زندگی تعداد نفسها نیست تعداد لبخندهای کسانیست که دوستشان داریم پس بخند دوست خوبم اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من ، دل من داند و من دانم و تنها دل من .....
آرشیو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 58
بازدید کل : 4111
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1

کتی

مثل قديم-ابيرام واميرعظيمي

كداهنگ براي وبلاگ

گـالری عکس سرندپیتی